انگار گزارش کار آزمایشگاهه :)

ساخت وبلاگ
از دیروز بعدِ دیدن این پست نرگس, یک حس مبهمی دارم که نمیتونم اسمی برایش انتخاب کنم, شاید تشویش شاید غم شاید گم شدن در زمان و هزار شاید دیگر ... حس جالبی نیست که بدانی 23 ساله ات شده و نتونی این 8428 روز را درک کنی, یعنی 6 سال اختلاف با 17 سالگی؟؟ اینکه نمیتونم این فاصله را بفهمم حس جذابی نیست. برنام انگار گزارش کار آزمایشگاهه :)...
ما را در سایت انگار گزارش کار آزمایشگاهه :) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9dinky282 بازدید : 187 تاريخ : شنبه 28 اسفند 1395 ساعت: 10:46

اینکه نباید خوب بودن ها رو فراموش کرد و باید تداومشون داد درست ولی حرف من سرِ انتقاد, بدی, گِله, دروغ, ناراحتی, رنجش و هر اونچه که کمی رو به تلخی داره هست. برگردیم به یک فروردین 95 و سیصد و شصت و خورده ای روز رو ورق بزنیم, شده این بد بودنا رو نسبت به کسی, قشری داشته باشین یا بالعکس کسی نسبت به شما د انگار گزارش کار آزمایشگاهه :)...
ما را در سایت انگار گزارش کار آزمایشگاهه :) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9dinky282 بازدید : 176 تاريخ : شنبه 28 اسفند 1395 ساعت: 10:46

بهار است و حس های رنگ به رنگ از نو شدن تا بزرگ تر شدن, از شعف تا دلتنگی. روز شماری برای قدمهایش لذتِ طبیعی و ذاتی ماست, آغازی برای تصمیم های پیش رو, پایانی بر تیرگی های گذشته.  بهارمان شروعی باشد برای سالی سرشار از بهروزی و بهبودی, همراه خوب و هوش خلاق, انصاف و احساسِ پاک, رحمت و رفعت. برای بهاری می انگار گزارش کار آزمایشگاهه :)...
ما را در سایت انگار گزارش کار آزمایشگاهه :) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9dinky282 بازدید : 200 تاريخ : چهارشنبه 25 اسفند 1395 ساعت: 8:27

لحظه هایی از زندگی هست که بصورت شیک و مجلسی مغز دچار گیج و هنگ بودن میشود, هم از لحاظ روحی و هم جسمی نیاز داشتم تقویت شم. یک مسافرت چند روزه گزینه مناسبی بود, پارسال 20 اسفند ارومیه بودیم, یادمه چون تولد دختر عموم بود و زنگ زده بود برای گلایه که چرا فراموش کردم. ولی آنجا نماندیم و رفتیم سِرو, نقده, انگار گزارش کار آزمایشگاهه :)...
ما را در سایت انگار گزارش کار آزمایشگاهه :) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9dinky282 بازدید : 183 تاريخ : چهارشنبه 25 اسفند 1395 ساعت: 8:27

در تیتراژِ نودونه درصد برنامه های تلویزیونی, یک مورد با عنوان با تشکر از .... وجود داره. یعنی اینا مسئولیتِ اسم داری نداشتن و فقط اون وسط مسطا کمک کردن ؟؟ خب سواله :)) با تشکر از خودم که میدونم ارشد رو آزاد نخواهم خوند, با این حال هیچ تلاشی هم برا سراسری نمیکنم.  و یک تشکر ویژه از بلاتکلیفی های ع انگار گزارش کار آزمایشگاهه :)...
ما را در سایت انگار گزارش کار آزمایشگاهه :) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9dinky282 بازدید : 176 تاريخ : يکشنبه 22 اسفند 1395 ساعت: 6:33

مواد مورد نیاز برا داشتن یک روز خوب: 1. خواستن 2. برخواستن 3. هندزفری 4. دلستر (مینویسم تا یادم بمونه یک موجود شادی سازم پس میتونم زندگی ساز هم باشم) طبق روال هر صبح که یا آبمیوه میخورم یا خود میوه, یه قُلُپ آب پرتقال خوردم نیم ساعت بعد یک سیب و تمام, مامان بابا رفتن بیرون بقیه هم که سر کار بودن, ی انگار گزارش کار آزمایشگاهه :)...
ما را در سایت انگار گزارش کار آزمایشگاهه :) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9dinky282 بازدید : 197 تاريخ : يکشنبه 22 اسفند 1395 ساعت: 6:33

حافظه خوبی دارم, همه لحظاتِ ناب زندگیم از کودکی تا الان با تمام حسای خوب و بدش, شیرین و تلخ و ملسش یادمه و مثل همه دخترا احساساتی ام, فقط بلد نیستم حس هام رو جار بزنم. اونایی که پیششون احساساتم راحت بیان میشه همونایی ان که تونستن منو بفهمن ... دیشب به حرف خواهرم فکر میکردم که میگفت: تو چرا احساسات ف انگار گزارش کار آزمایشگاهه :)...
ما را در سایت انگار گزارش کار آزمایشگاهه :) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9dinky282 بازدید : 187 تاريخ : يکشنبه 22 اسفند 1395 ساعت: 6:33

وقتی بود که پیامی از پدرم دریافت کردم، نوشته بود: 9000000 ریختم کارتت. 

بعدا که به پدرجان میگم: چرا با روح و روان دخترت بازی میکنی؟؟  میگه: عزیزم تو هنوز یاد نگرفتی که واحد پول کشورمون ریال هست.

انگار گزارش کار آزمایشگاهه :)...
ما را در سایت انگار گزارش کار آزمایشگاهه :) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9dinky282 بازدید : 194 تاريخ : يکشنبه 22 اسفند 1395 ساعت: 6:33

متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد. توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشد با این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد. param name="AutoStart" value="False"> انگار گزارش کار آزمایشگاهه :)...
ما را در سایت انگار گزارش کار آزمایشگاهه :) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9dinky282 بازدید : 162 تاريخ : جمعه 13 اسفند 1395 ساعت: 11:02

+ نباشن اتفاق خاصی میافته ؟؟ _ احتمالا ناراحت میشم . + پس میتونم کنار بیام . _ حتی میشه فراموش کرد . _______________*_________________ ... ولی  حتما ناراحت میشم . شاید به جبر و با غصه کنار میام . فراموش نمیکنم :) "دیشب نزدیکای دو بامداد" انگار گزارش کار آزمایشگاهه :)...
ما را در سایت انگار گزارش کار آزمایشگاهه :) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9dinky282 بازدید : 164 تاريخ : جمعه 13 اسفند 1395 ساعت: 11:02

دوست داشتم تمام حس های خوب این چند روز خودم رو با نوشتن به همه کسایی که این پست رو میخونن انتقال بدم . بمونه سر یک فرصت خوب . از دوستانی که لطف کردن و تبریک گفتن یک دنیا ممنونم ، واقعا واقعا خوشحال شدم ... 23 ساله شدم .. انگار گزارش کار آزمایشگاهه :)...
ما را در سایت انگار گزارش کار آزمایشگاهه :) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9dinky282 بازدید : 193 تاريخ : جمعه 13 اسفند 1395 ساعت: 11:02

یعنی یک شب گازقطع شه سرما میکشه آدمو ...

امسال مانتوهای پائیزه و بارانی آکبند و بدون استفاده موندن ، خب لای شش ماه زمستون هرازگاهی پاییز میدیدیم .

خدا کنه این بدو بدوهام اونم تو این هوا نتیجه بده .

انگار گزارش کار آزمایشگاهه :)...
ما را در سایت انگار گزارش کار آزمایشگاهه :) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9dinky282 بازدید : 186 تاريخ : جمعه 13 اسفند 1395 ساعت: 11:02

وبلاگ حریر جان متوجه چالش زبان مادری شدم , علاقه مند شدم منم شرکت کنم. در گشت و گذارهام تو بیان پست آقای "من مجازی" رو دیدم , از آنجایی که زبان و حتی لهجه امون یکیه , همون پست ایشون رو مینویسم و میخونم فقط چند کلمه که لحن مردونه داشتن جابه جا شدن همین :) از شانس من صدای ماشین های تو خیابون دو برابر شده , موتوری های عزیز در حال تردد از نوع مداوم ان , آمبولانس و ماشین آتش نشانی و طیاره و قناری و بلبل و مرغ و خروس های اکرم خانم و خود آقا ولی سر کوچه هم منت گذاشتن سر بنده و منو مورد الطاف خود قرار داده و هر کس به نحوی آهنگی از خود پلی کرده ان. یعنی عجله ای و هول هولکی یه چیزی ضبط کردم , ببخشید :) انگار واجب بود بخونمااا الله اکبر.  " دییلر کی بیدانا شاعیر گدیر اُغرولارین بوه باشلارین یانا ، بیدانا شعردَن ، غزل دَن بی زاد بونون وصفینده اوخییر . بودا گِیدیر اَمر اِلیر کی بونی لوت اِلَسینلر اوتورسون لر کَند ـدَن اِشیه . بو کیشی توشور یولا ، گِدیر گِدیر گورور نِچه دانا ایت توشوپ بونون دالینجا ، بو دا هم سویوخدان تیتیریر هم گورخودان .. بیلمیر نِینَه سین کی بیدانا ایستیر داش گوتورسون بولاری گُوا انگار گزارش کار آزمایشگاهه :)...
ما را در سایت انگار گزارش کار آزمایشگاهه :) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9dinky282 بازدید : 172 تاريخ : جمعه 13 اسفند 1395 ساعت: 11:02

یکی از دلایلی که کشورم رو دوست دارم تنوع قومیت هاییِ که داره . خوشبختانه بدلیل جدید بودن رشته دانشگاهیم و اینکه در چند شهر محدود این رشته موجوده, تقریبا از بیشتر شهرها هم کلاسی داشتیم. اون روزی رو یادم نمیرود، خسته راه خوابگاه در پیش گرفته بودم, که استاد اندیشه ام رو دیدم,گفتن باید بیای کلاسِ من اون هم تایم برادران چون اعتقاد داشتن بحث اون روز برای من جذابه, همان روزی که "هانودین" بعنوان کنفرانس باید دین "مسیحیت" خودش رو شرح میداد, بماند که بیشتر وقتش صرف جواب دادن به کنجکاوی های من شد. "کاکا" همون پسر کرد و سنی مذهب و آرام که یه بار دنبال یکی میگشتم یه ریز ترکی براش حرف زدم و یک آن متوجه تعجبش شدم :)) , "روژین" کرمانشاهیِ زیبا که کردی حرف زدنش برام قابل فهم تر از کردی "خیال" و "مداح" مهابادی بود. "فاطی" شیرازی خوش مشرب و ورودی قبل ما. "دختر" خوزستانی و عرب زبان که اسمش یادم نیست اونم ورودی خیلی قبلتر ما بود. "فرید" شمالی و بچه زرنگ. "کامران" چشم سبز کردستانی که اوایل بخاطر چهره تا حدودی خشنش میترسیدم ولی به مرور ترسم ریخت حتی تقلب هم رسوندم براش :)). "زینب" که اصالت و جد و آبادش برا ت انگار گزارش کار آزمایشگاهه :)...
ما را در سایت انگار گزارش کار آزمایشگاهه :) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9dinky282 بازدید : 204 تاريخ : جمعه 13 اسفند 1395 ساعت: 11:02

-------------------------------------------------------------------------------------- از جمله نتایج جایگاه مقدس داشتن در نگاه بچه ها : 1. جنگ بین محمد و امیر (فسقلی های من ) . 2. کلافه شدن . 3. ثبت شدن جایِ دندان های تیز و کوچولو رو دست و بازو بعنوان یادگاری.  4. دور شدن از دنیای آدم بزرگا . 5. تشدید لوس بودن . و . . . عنوان: ترانه "دنیای من" . با دست کاری البته :) انگار گزارش کار آزمایشگاهه :)...
ما را در سایت انگار گزارش کار آزمایشگاهه :) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9dinky282 بازدید : 183 تاريخ : جمعه 13 اسفند 1395 ساعت: 11:02

1. انسان ها در نگاه اول برام یک موجود خنثی هستن, هیچ وقت در یک نگاه مجذوب کسی نشده ام به مرور برام جذاب و دوست داشتنی شده اند. تا جایی که اتفاق افتاده من دیوانه وار از یکی خوشم میاد و عالم و آدم میگن: وای این چقد زشته. حتی شده به من میگن تو قوه تشخیص چهره نداری. در نهایت چهره انسان ها وقتی خودشون به دلم نشستن برام جذابتر میشه. من هیچ وقت نمیتونم داور خوبی برای انتخاب زیباترین چهره باشم. 2. بنظرم بهترین راه برای راهیابی به جایگاه ویژه در نگاه کسی فقط "خود واقعی" بودنِ همین. (چند وقتی بود تمام حرفهام از جانب شخصی مهر تایید میخورد تاکید میکنم تمام حرفام , حتی عقیده ای که بعد از دیدن و شنیدن دلایل قانع کننده, خودم تغییرش میدادم. همان شخص دنبال یافتن شباهت ها بود. بعد از نتیجه ندادن این تاییدها و همراهی نکردن شباهت ها گام بعدی آغاز شد, به رخ کشیدن دارایی.  بعد از سلام و سوال در مورد موضوعی, میپرسه فلانی رو میشناسید؟؟(کسی که حتما میشناسم). من:بله دورادور.  +پمپ بنزین بابام کار میکنه.  +راستی دبیرستان رو "توحید" درس خوندین؟؟ من: نه.  +آخه بنگاه ما دقیقا پشت مدرسه توحیدِ. وقتی دید واقعا حوصله انگار گزارش کار آزمایشگاهه :)...
ما را در سایت انگار گزارش کار آزمایشگاهه :) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9dinky282 بازدید : 145 تاريخ : جمعه 13 اسفند 1395 ساعت: 11:02

من به یک جمله حساسیت دارم و نمیتونم قبولش کنم اونم اینه : "من تو رو مثل داداشم یا خواهرم دوست دارم ." ولی در مقایل  شدیدا به این معتقدم که همیشه هستن کسایی که "دوستشون" داریم، خیلی هم برامون عزیزان ولی هیچ وقت حتی فکرش هم نمیکنیم که این دوست داشتن (نه دوستی) منجر به امری به اسم ازدواج شه, نه اینکه ممنوعه باشه یا شرایط اوکی نباشه نه, منظورم اینه که پشت این دوست داشتن، اصلا چنین حسی نیست. یعنی میشه این حس درک شه؟؟ البته بنظرم این حس دوست داشتن نباید طوری بیان شه که منجر به سوءتفاهم و رشد احساسات بی پایه در کسی بشه. در کل یک چیز پیچیده ای میشه :) + نزدیکِ عیده و ایام فاطمیه هم تموم میشه، همه زدن تو خط عروسی و عشق و عاشقی :))) ولی انصافا برا من فقط یه پست . * عنوان: کانال CafeGram انگار گزارش کار آزمایشگاهه :)...
ما را در سایت انگار گزارش کار آزمایشگاهه :) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9dinky282 بازدید : 185 تاريخ : جمعه 13 اسفند 1395 ساعت: 11:02

در سایت خبری استان خواندم: یک پدر، دو دختر 3 و 10 ساله اش را با ضربات چاقو به قتل رساند. در یکی از محله های تقریبا فقیر نشین . مامان: یک دلیلش فقر داداش: لابد مواد مصرف میکرده  ولی حتی از این اتفاق ها در خانواده های پولدار و سرشناس هم رخ داده. واقعا چه چیزی باعث میشه تا جنون در آدمی به این حد برسد که دست به "قتل" بزند؟؟  برای کشتن طفل هایی با این سن کم، انگیزه و نقشه قبلی خیلی مسخره به نظر میرسد. منبع این جنون آنی چه چیز میتواند باشد؟؟ یعنی مغز تا این حد مختل میشود که دست به این چنین حماقت وحشیانه ای میزنند؟؟ انگار گزارش کار آزمایشگاهه :)...
ما را در سایت انگار گزارش کار آزمایشگاهه :) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9dinky282 بازدید : 209 تاريخ : جمعه 13 اسفند 1395 ساعت: 11:02